علما در مواجهه با اشکالات علمی به دو دسته تقسیم میشدند؛ گروهی با پاک کردن صورت مساله خود و طرف مقابل را از ورود به چنین مباحثی منع میکردند و دسته دیگر با استقبال از شبهههای عقیدتی و پرسشهای جدید جویندگان حقیقت، نسبت به حل منطقی آنها و پاسخ استدلالی و تحلیلی اقدام مینمودند.
با کشور گشاییهایی که در قرن یکم هجری توسط خلفا صورت گرفت، سربازان مسلمان با تمدنها، ادیان، فرهنگها و افکار و عقاید مردمان این سرزمینها آشنا شدند. به ویژه با استقرار و سکونت برخی از مسلمانان در این مناطق، ضرورتهای زندگی، معاشرت و معامله با اهالی آن، باعث شد افکار، عقاید، آداب و سنتهای آنها بر مسلمانان تاثیر بگذارد.
مواجهه مسلمین با فرهنگهای مختلف
این مسلمانها با اصول و مبانی جدیدی آشنا شدند که گاه با عقاید اسلامی آنها ناسازگار بوده و منجر به نوعی اضطراب فکری و آشفتگی فرهنگی در آنها شد. به ویژه این که طرف مقابل، مجرب و مسلح به سلاح علمی و فرهنگی بود، ولی مسلمانان درباره برهانی کردن اصول اعتقادی خود و طریقه استدلال صحیح در مواجهه با اندیشه مخالف، کمتر آموخته بودند.
برخی از این مسلمانان هر چند توان علمی پاسخگویی یا مقاومت در برابر شبهات عقیدتی طرف مقابل را نداشتند، ولی شبههها و سوالاتی را که با آن روبرو شده بودند، نزد علما و دانشمندان مسلمان مطرح کردند.
برخورد عالمان با شبهات عقیدتی
علمای آن روزگار در مواجهه با اشکالات علمی به دو دسته تقسیم شدند. گروهی با پاک کردن صورت مساله خود و طرف مقابل را از ورود به چنین مباحثی منع کردند. حتی به خود زحمت تأمل و تفکر در مسائل نزدیک به معارف و عقاید اسلامی و پاسخ به شبهاتی مانند تثلیث، قضا و قدر، یکی بودن صفات باری تعالی با ذات او، حدوث یا قدم عالم، چگونگی حشر و جهان آخرت و وجود شر در جهان آفرینش با وجود حکیم بودن خالق آن را ندادند. نهایت تلاش این گروه از علما این بود که مسلمانان و پرسش گران را به تعبد به آن چه از نصوص قرآن و سنت در دست است، دعوت کنند.
این علمای نص گرا، در مسائل کلامی و شبهات اعتقادی جدید، جانب سلبی اتخاذ کرده و راه ترک کلام و نهی از فلسفه و فرمان منع مراجعه به طریق عقلی و برهانی را در پیش گرفتند. عدهای منشا تحریم علم کلام، منطق، فلسفه و عرفان را همین مساله دانستهاند. "ابی یوسف قاضی" از علمای قرن دوم هجری قمری(متوفی 192ه .ق) درباره علم کلام مینویسد: «طلب علم الکلام هو الجهل و الجهل بالکلام هو العلم». یعنی تحصیل علم کلام، جهل است و ندانستن کلام، علم است. او معتقد بود که دانایان علم کلام، زندیق و بیدین هستند. «من طلب العلم بالکلام تزندق».(الخطیب البغدادی، تاریخ البغداد، دار الکتاب العربی، بیروت، لبنان ج 14، ص253)
شافعی درباره علم کلام معتقد بود: «لان یلقی الله تبارک و تعالی العبد بکل ذنب ماخلا الشرک خیر له من أن یلقاه بشیةء من علم الکلام». (الدمیری حیاه الحیوان،ج 1، ص 11)
برخورد جاهلانه
بعضی از مفتیان عامه در این دوره فتوا دادند که وصیت به علما، شامل دانایان علم کلام نمیشود! هنگامی که از مالک درباره چگونگی ایستادن خدای رحمان بر عرش پرسیدند، گفت: «الاستواء معقول و الکیف مجهول و الایمان به واجب و السوال عقه بدعة!» (طبقات الشافعیه، ج 3، ص 126) اکنون خود قضاوت کنید جامعهای که رهبران دینی آن چنین باشند، وضعیت فکری، فرهنگی و عقیدتی تودههای مردم آن چگونه است که آنان را به تعبد حرفی بودن تحلیل، تفسیر و فهم و تدبر فرا میخوانند.
حتی شماری از این دسته، ورود علمای دیگر به چنین مباحثی را نکوهش میکردند و پاسخ برخی اندیشمندان به شبههها را تقبیح و غیر مطلوب میدانستند. مثلاً حارث محاسبی، یکی از شاگردان امام حنابله(متوفی 243ه.ق) از علمای قرن سوم هجری قمری، کتابی در رد معتزله و پاسخ به عقاید و شبهات آنها نوشت. احمد حنبل او را انکار و مورد مذمت قرار داد. هنگامی که محاسبی با این استدلال که رد بر بدعت واجب است از خود دفاع کرد، احمد حنبل پاسخ داد: «انک حکیت شبهتهم اولاً ثم اجبت عنها فلم تأمن اطالع الشبهة و لاألتفت الی الجواب او انظر الی الجواب و لا افهم کنهها!» (المنقذ من الضلال، ص 45 و.ر. ک. کتاب المعتزله، ص 245ـ 251) در حالی که در قرآن مجید، خدای متعال آرا و اقوال مشرکان را نقل و سپس آنها را نقض و رد می کند و پاسخ میدهد.
اگر عالمان دینی و اصحاب رسانه بخواهند از شیوه این دسته پیروی کنند، بدین معناست که به دشمنان دین و مخالفان نظام جمهوری اسلامی ایران اجازه حمله به انقلاب و نابود کردن اساس دین و ارکان مذهب را بدهند.
برخورد دلسوزانه
دسته دیگر از علما که در اقلیت بودند، با استقبال از شبهههای عقیدتی و پرسشهای جدید جویندگان حقیقت، نسبت به حل منطقی آنها و پاسخ استدلالی و تحلیلی اقدام و از کیان دین مبین اسلام در برابر تهاجمات عقیدتی دفاع کردند. حتی برای فهم درست پرسشها و شبههها اقدام به تجزیه و تحلیل کلام طرف مقابل و گاه تکمیل کردن شبهه با توجه به اصول و مبانی کلامی طرف مقابل نمودند تا علاوه بر پاسخگویی، عقاید باطل آنها را استدلالاً رد کنند.
این دسته از مدافعان مرزهای اعتقادی مسلمانان، رضایت خدای متعال و عمل به وظیفه خود را به ترشروییهای مخلوق ترجیح دادند؛ تا آنجا که بعدها در تاریخ، برخی برای مذمت اقدامات این چنینی، آنها را قدریه نامیدند که اشاره به حدیث نبوی دارد که «الْقَدَرِیَّةُ مَجُوسُ هَذِهِ الْأُمَّةِ إِنْ مَرِضُوا فَلَا تَعُودُوهُمْ وَ إِنْ مَاتُوا فَلَا تَشْهَدُوهُمْ». (ابن ابی الجمهور، عوالی اللئالی العزیزیة، ج1، ص 166).
مواجهه طواغیت با شبهات
ناگفته نماند که حکومتهای طاغوت در طول تاریخ، این دسته از علما را که به روشنگری مردم اقدام و نهضت بیداری اسلامی را برپا میکردند، مزاحم دستیابی به مطامع و اهداف شوم خود میدیدند و به مقابله با آنها بر میخاستند. بعضی از حاکمان برای پیشبرد اهداف خود، عقیده جبر را در میان مردم گسترش می دادند و میگفتند هر چه بر سر مردم بیاید ناشی از اراده خداست، هر چه در عالم وجود رخ میدهد، چه صلاح چه فساد، دارایی یا فقر، صلح یا جنگ و مانند آن امور حتمی است که بشر توان هیچ گونه تصرف و تغییری را در آن ندارد. پس دعوت به خیر و عدالت، اقامه امر به معروف و نهی از منکر و تدبیر امور توسط رعیت ناشی از بیایمانی و ایستادن در برابر اراده خدا تلقی میشد! اما عالمان واقعی به تعبیر کریمه شریفه: الَّذِینَ یُبَلِّغُونَ رِسَالاَتِ اللَّهِ وَ یَخْشَوْنَهُ وَ لاَ یَخْشَوْنَ أَحَداً إِلاَّ اللَّهَ(احزاب، آیه 39) اقدام به روشنگری مردم و پاسخ شبهاتی از این دست نمودند و ساحت قدس ربوبی را از عقیده جبر و آنچه چنین جاهلان یا جاهل نمایانی متصف میکردند، منزه و پاک دانستند و در این راه با تحمل انواع مشقتها و شکنجهها، از کیان عقاید اسلام ناب دفاع کردند، حتی جان خود را نیز در این راه نثار کردند. پاداش و جزای آنها هم چیزی جز انواع تهمتها و نسبتهای ناروا، اعم از تکفیر یا خروج بر امیر نبود.
مواجهه عالمان شیعه با جبریه
متکلمان شیعه در برابر عقیده جبر، اختیار انسان را اثبات کردند که أنه لیس للانسان الا ما سعی؛ پس آنها را متهم به عقیده تفویض کردند که برابر با شرک خفی است. این دسته از علما از روی عناد و کینه توزی به «قدریه» نامیده شدند. حتی اشاعره و مولفان ملل و نحل، به تبع اهل حدیث، مخالفان خود را در این دوره قدریه نام نهادند و این واژه را برای هر که معتقد باشد که انسان در اعمال و رفتارش مختار است و اختیار در فعل، مناط و ملاک صحت تکلیف است، به کار بردند تا اتهام عقیده به تقدیر اعمال و افعال توسط خود انسان و بر چسب انکار تقدیر و قضای الهی را به آنها وارد سازند؛ از باب اطلاق شیء(قدریه) و اراده نقیض آن(انکار قضا و قدر). (ر.ک: آیت الله العظمی جعفر سبحانی، الملل والنحل، چاپ سوم، ج 3، ص 151ـ158)
وظیفه ما در مقابل با شبهات
در زمان حاضر که حکومت اسلامی زیر نظر فقیه جامع الشرایط بر پاست. رسانههای دشمن اقشار مردم را مورد آماج حملات عقیدتی و شبهات سیاسی قرار میدهند. روزانه میلیونها کلمه بر علیه نظام مقدس اسلامی، حامل صدها و هزاران ویروس مخرب فکر سالم جوان ایرانی مسلمان، توسط وسایل ارتباط جمعی طرف مقابل حق، منتشر میشود. هر روز شاهد تلفاتی هستیم که این شبهات و برنامههای جذاب دشمن از ما میگیرند. قدرت یافتن اقشار مختلف مردم و جوانان و دانشجویان عزیز در زمینه اعتقادات و مبانی تشکیل حکومت اسلامی در عصر غیبت ضروری است. مگر اهالی رسانه و کارشناسان متعهد و دلسوز میتوانند خون شهدای انقلاب و تلاشهای علمای گذشته را نادیده بگیرند و اقدامی در برابر حجم انبوه حملات رسانهای دشمن انجام ندهند؟ رسانههای خودی و اهل خبره در طرف حق در این باره وظیفه دارند که مردم را به مرحله شناخت استدلالی و برهانی نسبت به اصول انقلاب و مبانی فکری دین مبین اسلام برسانند تا در مواجهه با شبهات و آرای مختلف، بتوانند آنچه را که مطابق مذهب حق میباشد، برگزینند و فریب افکار منحرف را که ظاهری اسلامی بر آن پوشاندهاند، نخورند. نگذاریم این بار رسانههایی که در خاکریز اول تقابل با دشمن قرار دارند، متهم به قدریه شوند./701/ر
مدیر عامل خبرگزاری رسا؛
محمد مهدی محققی